تلخ و شیرین
مگر میشود زندگی مرا بهم ریخته آفریده باشد خداوند دانه های انار.... 
قالب وبلاگ
نويسندگان
لینک دوستان

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان تلخ و شیرین   و آدرس calmness.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





به همین سادگی یک ماه از مهر گذشت ... و من اصلا نفهمیدم چجوری اومد تا بخواد بگذره ... این روزا به این نتیجه رسیدم که این زندگی که همه دارن بخاطرش خودشونو به آب و آتیش میزنن ذره ای ارزش نداره ... حتی ذره ای ! واقعا زندگی تو این دنیا الکیه ! ولی متاسفانه نمیخوایم باور کنیم .... من همش فکر میکنم قرار یه مدت خیلی طولانی عمر کنم در حالی که شاید همین لحظه که دارم تایپ میکنم از این دنیا برم .. واقعا چی در انتظارمونه ؟ مگه آینده چی داره ؟ اصلا ارزششو داره این همه تو غفلت و گناه خودمونو غرق کنیم ؟ پس چرا باید آخرتمونو بخاطر این دنیا از دست بدیم ... چرا نمیخوایم باور کنیم قرار یه روزی دیر یا زود هممون بریم ؟ یا شایدم باور داریم اما میخوایم انکارش کنیم .... اما فقط کافیه یه نگاه به اطرافمون بندازیم تا بهمون ثابت بشه ....

وقتی یه نگاه به گذشته میکنم میبینم ای داد بیداد خیلیا الان دیگه نیستن ! خیلیا جاشون خالی شده.... خیلیا هم هنوز داغدار عزیزاشونن ... خاله ی من 4 روز دخترشو از دست داده... شوهرش هم خیلی وقت پیش ها از دست داد ...  چقدر سخته ... حتی تصور کردنش هم سخته

یه پیشنهاد براتون دارم .. من زیاد اهل مطالعه کتاب نیستم اما تازگی یه کتابی خوندم به اسم داستان معراج پیامبر ... معراجی که خیلیامون فقط اسمشو شنیدیم .. مثل خود من که تا الان نمیدونستم تو معراج چه اتفاقایی افتاده ... به حدی جالبه که بزور کتابو میذاشتم کنار تا برم برای شام یا ناهار... مخصوصا قسمت جهنمش خنده وقتی میخوندم یکی یکی انواع سکته هارو پشت سر میذاشتم ..... اما بزودی گذری به جهنم رو تو یه پست جدا براتون میذارم باشد که رستگار شویمخندهچشمک

دیگه حرفی ندارم ... جز اینکه خوب باشیم ...خوب باشیم .... خوب باشیم و خوب 

[ چهار شنبه 30 مهر 1393برچسب:, ] [ 13:12 ] [ Fatemeh ]

خیلی سخته آدم به یه کارایی عادت کنه اون وقت یک دفعه بخواد عادتاشو کنار بزاره ...فکر کن یه مدت فقط درگیر فیلم و کارهنری و اینستاگرام وایبر باشی اونم از نوع حادش ! بعد یک دفعه همه چی تعطیل !!!!  دیروز یه خونه تکونی حسابی کردم ..البته بهتر بگم اتاق تکونی ! با شروع شدن درس ودانشگاه دیگه مجبور شدم با رنگام خداحافظی کنم یکی یکی جمعشون کنم بزارم تو جعبه بعدشم یجایی بزارم که جلو چشام نباشن ... اتاقم بحدی تمییز شد که وقتی الان وارد اتاقم میشم احساس میکنم تو یه اتاق دیگم خنده دیگه نه از رنگا خبری هست نه قلموها و نه میزکار ..ازون طرف نصف اتاقمو اون رومیزی اشغال کرده بود خنده اتاق پر بود از انواع پارچه ونخ و سوزن و سیم و سیم چین و.........!خلاصه  دنیایی بود واسه خودش 

مامان بیچاره منم تمام تلاششو میکرد تو اتاق من نیاد  خنده وقتی هم میومد محال بود این جمله رو نشنوم: وای من اینجا میام فشارم میره بالااااآرام الان دیگه راحت شد ..

دیگه باید یجور دیگه اتاق رو پر کنم . . این دفعه با کتاب ؟؟؟!!! ولی چه کنم که اصلا حس درس خوندن نیست .. میخوام اینجا یه اعترافی کنم خنده تمام حرفایی که در مورد ترم اولی ها میزنن در مورد من صدق میکنه ...گریه بابا من هنوز نتونستم دانشگاه رو هضم کنم ...کلا داستانش فرق میکنه ..منم آدمی هستم با اعتماد بنفس بشدت پایین ...همش باید حواسم باشه سوتی ندممردد من حاضرم بجاش از اول شروع کنم .. از همون اول ابتدایی... ولله

 

[ چهار شنبه 16 مهر 1393برچسب:, ] [ 13:0 ] [ Fatemeh ]

به به عجب هوایی شده ! نمیدونم هوا زیاد سرده یا من بشدت سرمابی که الان دوتا پتو انداختم سرم و با مکافات فراوان و با گوشیم این پست رو میزارم …… خیلی حس خوبیه ... اتاق تاریک ... صدای بارون که بشدت به پنجره ها میخوره و این وسط یه آهنگ لایت .... فوق العادست...

   که به لطف برادر عزیزم الان اومد هم آهنگ رو قطع کرد هم لامپ رو روشن کرد هم پتومو برداشت گفت بیا چای ! کلا حس و حالمون رو پروند 

  میگم که من الهه . شانسم 

[ جمعه 11 مهر 1393برچسب:, ] [ 16:54 ] [ Fatemeh ]

اینم از نقاشی هایی که تابستون 93 کشیدم ....بزودی رومیزی هم تموم میشه

اینم عکس  همون تابلو قبلی بعد از قاب گرفتن

 

 

 

[ چهار شنبه 2 مهر 1393برچسب:, ] [ 1:32 ] [ Fatemeh ]

بالاخره پاییز زیباو عزیز دلم هم رسید ..حس میکنم لحظات دلچسبی در انتظارند ... برخلاف تابستون لذت بخشی! که داشتم ..مردد یجورایی پاییز امسالم با سال های دیگه فرق داره ..

 برخلاف میلم قبول کردم که امسال دانشگاه برم ..و الان دانشجوی رشته ی حسابداری گیلان هستم

دلم بشدت میخواست رادیولوژی بخونم و قرار شد که آزاد همین رشته رو برم اما از اونجایی که شانس همیشه با من یار بوده و هست خنده دانشگاه آزاد رشته رادیولوژی نداره ! دیگه این شد که اون یذره امیدم هم بر باد رفت !!!دیگه هرچی بود تموم شد منم کم کم دارم کنار میام ..حداقل خوبیش این بود الان دانشگاه دولتی میرم.

من که از تابستون امسال چیزی جز گریه و زاری نفهمیدم ..یعنی بدترین تابستون عمرم امسال بود ... یه وقتایی هم انقدر خودمو با سریالای کره ای و دانلود کردنشون سرگرم میکردم که یادم بره و روزم شب بشه .. به حدی که الان به زبان کره ای مسلط شدم کاملخندهمن که کارام باید دو سه روزه تموم بشه رومیزی نیمه کارم بعد 3 ماه به مراحل پایانیش رسیدهخنده من خودمم باورم نمیشه چه جوری اینجوری شد ... 

خلاصه تابستون هم با همه دنگ و فنگش رفت ...خداحافظ تابستون ....دوش گرفتن های ده باره در  شبانه روز....آبکشی مکرر لباس...کولرهای مداوم روشن...قبض های برق سکته آور......لیوان های سرشار از یخ....آفتاب سوزان ...خداحافظ تابستون چندش و اه اه اه متنففففرم ازت .!! خوب شد؟ دلم خنک شد تموم شدیزبان درازی

[ چهار شنبه 1 مهر 1393برچسب:, ] [ 23:54 ] [ Fatemeh ]
.: Weblog Themes By SibTheme :.

درباره وبلاگ

زندگی صحنه ی یکتـای هنرمندی ماسـت هر کسی نغمه ی خود خواند و از صحنه رود صــحــــنه پیــــــوستـــه بـه جــــاســـت خرم آن نغمه که مردم بســپارند به یاد
امکانات وب

آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 1
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 6
بازدید ماه : 139
بازدید کل : 26945
تعداد مطالب : 40
تعداد نظرات : 64
تعداد آنلاین : 1




کد کج شدن تصاوير