تلخ و شیرین مگر میشود زندگی مرا بهم ریخته آفریده باشد خداوند دانه های انار....
| ||
|
خب اینم از اون رومیزی معروف ! البته ناگفته نمونه هنوووووزم کامل نشده !باید آستر بزنم و دور دوزی کنم امان از تنبلی !
یادمه قبلنا انقدر برای تولدم لحظه شماری میکردم و اینقدر برام مهم بود که روز تولدم میرسید دیگه هیچ شوقی نداشتم ! آخه از اول پاییز شروع میکردم تقریبا تا آخر پاییز تولد امسالم راستشو بخواین اصلا هیچ حسی بهش نداشتم ! آخه قبلنا با یه هدیه کوچیک و تبریک از طرف دوستام و خانواده تموم میشد اما الان دیگه اینجوری نیست ! همه چیز شده تشریفااااات و تشریفات و تشریفات! البته من که بدم نمیاد ..کیه که بدش بیاد خیر سرم ته تغاریم دیگه ! اون شب که گفتم همه مشکوک میزنن کاملا حق با من بود! امان از این حس ششم ! البته تا قبل از رسیدن مهمونا با هزار ترفند تونستم بفههم قضیه چیه و کاملا آماده بودم از اونجایی هم که تولد من وبابام تو یک روز هست دیگه همه سنگ تموم گذاشتن و این وسط فقط شرمندگیش واسم موند که چجوری قراره این همه محبت رو جبران کنم ! البته اگه بتونم دست همشون درد نکنه
امروز 93/09/16 من وارد 21 سالگیم شدم ..20 سال از خدا عمر گرفتم امیدوارم لایق بندگیش باشم ... از دو سه روز پیش کل خانواده به طرز وحشتناک مشکوک میزنن...آخه یکی نیست بگه تنها مناسبت پیش رو تولد منه دیگه دیگه همه اطلاع دارن که ما تقریبا هر پنجشنبه جمعه مهمون داریم منم تو این 2دهه عمری که از خدا گرفتم تا حالا نشده بود جلوی مهمونا خراب کاری کنم...دیروز هم که جمعه بود و خانواده زن داداشم مهمونمون بودن ...گفتم که من تا حالا ظرف نشکونده بودم اما این دفعه قشنگ جبران کردم زدم دو سه تا ظرف و شکوندم ! در عرض20 ثانیه زیر دستی افتاد توبشقابی که تو دستم بود .هم زیر دستی شکست هم بشقاب شکست هم یه تیکه از بشقاب زد لیوان رو نصف کرد این وسط یه شیشه هم رفت تو دست من بیچاره !! چنان صدایی داد که همه ساکت شدن و نگاها همه به سمت خطاکار!!! اصلا این روزا نمیدونم چمه! هرکاری میکنما خراب میشه نمونش اون کیک برنجیم!! کارم به جایی رسیده راه میرم میگن فاطمه مواظب باش ..... خب من میخوام مواظب باشم اما مواظبم نمیاد ! دست خودم که نیست بنده تحت تاثیر این سریال های کره ای که مشاهده می نمودم تصمیم گرفتم یکی از غذاهاشونو درست کنم !!!!! اینجانب بعد از کلی سرچ تو اینترنت بالاخره تونستم رسپی کیک برنجی تند رو پیدا کنم.. با کلی ذوق و تلاش فراوان شروع کردم به آماده کردن.. انقدر که من با اعتماد بنفس و علاقه مشغول بودم باعث میشد یکی یکی بیان آشپزخونه بهم سر بزنن یا هی ازم سوال بپرسن این الان چیه؟ بعدش چیکار میکنی ؟ منم نصف جواب میدادم نصف دیگشم سریع بحثو عوض میکردم چون خودمم جوابشو نمیدونستم...... خلاااااااصه غذا آماده شد با ظاهر بسیار زیباااا و اشتها آور .اما.اصلا قابل خوردن نبود ....تند تند و به شدت بیمزه وخمیررر که ظرف غذا کامل دور ریخته شد ..بماند که آبرو وحیثیتم رفت خب اینم از تجربه آشپزی به سبک کره ایم ..خب چیه ! مگه قراره همش همه چیز خوب باشه..والا بازم دلم گرفته..تو این نم نم باروون.. |
|
[قالب وبلاگ : سیب تم] [Weblog Themes By : SibTheme.com] |